انقلاب شناختی یا جهش شناختی در دوران نوسنگی

(تمدن، اندیشه و ذهن انسانِ نوین چگونه و از کجا شکل گرفت؟)

امروز ما در مورد یک موضوع بسیار مهم در سرگذشت انسان، برای شما می‌نویسیم که پیامدهای بسیار ژرف و بنیادینی در شکل‌گیری انسان امروزی و درک ما از تاریخ و فرهنگش دارد: انقلاب شناختی در دوره نوسنگی که به آن جهش شناختی نوسنگی نیز می‌گویند.

این اصطلاحی است که برخی از پژوهشگران برای توصیف شکل‌گیری روش‌های نوین و پیچیده‌ی اندیشه و پیوند انسان‌ها باهم استفاده می‌کنند؛ چراکه این روش‌ها امکان پیشرفت جوامع پیچیده، کشاورزی، هنر، مذهب و فناوری را فراهم کرده‌اند.

انقلاب شناختی اصطلاحی است که برای توصیف ظهور شناخت، فرهنگ و رفتار انسان به‌کار می‌رود و بااینکه شکل‌گیری نخستین آن با دوران پارینه‌سنگی پیوند دارد، زمانی که انسان شروع به تولید ابزار، هنر، موسیقی و ارتباطات نمادین کرد؛ بااین‌حال، پژوهشگران انسان‌شناسی بر این باورند که «انقلاب شناختی» در دوره نوسنگی شکل‌گرفته است؛ زمانی که انسان‌ها کشاورزی، اهلی کردن حیوانات و زندگی کم‌تحرک را آغاز کرده‌اند.

این زمانی است که انسان‌ها از دسته‌های شکارچی-گردآورنده کوچ‌نشین در عصر پارینه‌سنگی به کشاورزان و دامداران یکجانشین عصر نوسنگی تبدیل شدند. به این زمان نوسنگی می‌گوییم، چراکه انسان‌ها بااینکه همچنان از سنگ برای خود ابزار می‌ساختند، ولی فناوری ساخت آن‌ها بسیار پیشرفت کرده بود و ابزار پیشرفته و بهتری می‌ساختند. در این زمان انسان‌ها روش‌های جدیدی برای اندیشیدن، برقراری ارتباط و فرهنگ‌سازی ایجاد کرده بودند.

بگذارید برای شما توضیح دهم که چه اتفاقی افتاده و چرا مهم است.

دوره نوسنگی که به آن عصر سنگ جدید نیز می‌گویند، از حدود ۱۲۰۰۰ تا ۵۵۰۰ سال پیش در جاهای مختلف جهان به طول انجامید؛ بااین‌حال مهم‌ترین و قدیمی‌ترین منطقه‌ی آن، «هلال حاصلخیز خاورمیانه» منطقه‌ای که مهد تمدن محسوب می‌شود، است.

این منطقه دارای گیاهان و جانوران وحشی فراوانی بود که هم برای غذا مفید بودند و هم می‌شد آن‌ها را برای یک زندگی اهلی باز پرورش داد؛ گیاهان و حیواناتی مانند گندم، جو، گوسفند، بز و گاو. از حدود ۱۲۰۰۰ سال پیش، برخی از مردم شروع به جمع‌آوری این گیاهان و حیوانات و نگهداری آنها در نزدیکی خانه‌های خود کردند و آن‌ها آرام‌آرام در حدود یک تا دو هزار سال اهلی شدند. انسان‌ها همچنین در این روند یاد گرفتند که چگونه بذر بکارند، محصولات را آبیاری کنند و حیوانات را پرورش دهند.

در اینجا، انسان‌ها شروع به اهلی کردن گیاهان و حیوانات کردند و اولین سکونتگاه‌های یکجانشینی و جوامع کشاورزی را ایجاد کردند. این یک تغییر اساسی نسبت به شیوه‌ی زندگی قبلی آن‌ها یعنی شکارچی-گرداورنده‌ی کوچ‌نشین بود، که به منابع وحشی تکیه می‌کردند و اغلب در جستجوی آب و غذا در حال حرکت بودند. با این شرایط جدید، آنها می‌توانند غذای بیشتری داشته باشند و مجبور نباشند این‌قدر جابجا شوند، درنتیجه جمعیت گروه‌های انسانی بالا و بالاتر می‌رفت و نخستین روستاهای پرجمعیت پدید می‌آمدند؛ به این انقلاب نوسنگی یا انقلاب کشاورزی می‌گویند. در حقیقت انقلاب نوسنگی، شامل تغییر از «شکار و گردآوری» به «کشاورزی و دامداری»، از «زندگی کوچ‌نشینی» به «زندگی یکجانشینی»، «از فناوری ساده» به «فناوری پیچیده» و از «سازمان اجتماعی برابر» به «سازمانی سلسله مراتبی» بود.

انقلاب نوسنگی مزایای زیادی برای انسان داشت. آنها می‌توانستند غذای بیشتری نسبت به قبل تولید کنند که به آنها اجازه می‌داد از جمعیت‌های بزرگ‌تری در مجموعه خود حمایت کنند. آنها همچنین می‌توانستند مواد غذایی را برای استفاده بعدی ذخیره کنند، که باعث می‌شود کمتر در برابر قحطی و خشک‌سالی آسیب‌پذیر باشند. آنها همچنین می‌توانستند غذا و سایر کالاها را با افراد دیگر مبادله کنند که این امر باعث افزایش ثروت و ارتباطات اجتماعی آنها می‌شد. آنها همچنین می‌توانستند خانه‌ها و روستاهای دائمی بسازند که امنیت و آسایش بیشتری به آنها می‌داد. 

همچنین از زمانی که کشاورزی به یک اصل اساسی تبدیل‌شده بود، هر کس زمین بزرگ‌تری می‌داشت، درنتیجه قدرتمندتر نیز بود. برای همین ساختارهای نوین قدرت و سیاست به شکل امروزی آرام‌آرام شکل گرفتند.

این شرایط جدید در انقلاب نوسنگی چالش‌هایی نیز برای انسان به وجود آورد. آنها مجبور بودند سخت‌تر و طولانی‌تر برای رشد محصولات کشاورزی و نگهداری از حیوانات کار کنند. آنها مجبور بودند با آفات، بیماری‌ها و علف‌های هرز که گیاهان و حیوانات آنها را تحت تأثیر قرار می‌دادند، مقابله کنند. آنها باید از غذا و اموال خود در برابر دزدان و دشمنان محافظت می‌کردند. آنها مجبور بودند با تغییرات زیست‌محیطی که می‌توانست بر برداشت محصول تأثیر بگذارد، کنار بیایند. آنها مجبور بودند از منابعشان نگهداری کنند و آن را از دست افراد جدید نگهدارند؛ چراکه بدون منابع، غذایی هم در کار نبود. 

درنتیجه، برای غلبه بر این چالش‌ها و مدیریت آن‌ها، انسان‌ها باید راه‌های جدیدی برای اندیشه و ارتباط ایجاد می‌کردند. آنها مجبور بودند ابزارها و فن‌آوری های جدیدی مانند ابزار کشاورزی، شکار، سفالگری، بافندگی و حتی نوشتن را اختراع کنند. همچنین آنها باید سیستم‌های اجتماعی و سیاسی نوینی، مانند قوانین، رهبران، نمایندگان روحانی و حتی ارتش ایجاد می‌کردند. آنها درنتیجه تغییر شرایط و شیوه‌ی زندگی، مجبور شدند تا باورها، و ارزش‌های جدیدی مانند خدایان، آیین‌ها، هنرها و حتی موسیقی را نیز توسعه دهند. آنها همچنین باید مهارت‌ها و دانش‌های جدیدی مانند ریاضیات، نجوم، پزشکی و تاریخ را یاد می‌گرفتند تا زندگی نوین خود را مدیریت کنند.

این تغییرات بنیادی در زندگی انسان، که کارکرد مغز و اندیشه‌ی او را نیز تغییر داد، «انقلاب شناختی» یا «جهش شناختی نوسنگی» می‌نامند؛ شناختی به معنای مربوط به تفکر یا فرآیندهای ذهنی است، چراکه در انقلابی این فرآیندها به‌کلی دگرگون شدند.

انقلاب شناختی به این معناست که انسان‌ها در اندیشه و کارکرد خود، باهوش‌تر، خلاق‌تر و پیچیده‌تر شدند.

انقلاب شناختی همچنین به این معناست که انسان‌ها از نظر فرهنگ و زبان با یکدیگر متنوع‌تر و متفاوت‌تر شدند.

در جهش نوسنگی همه‌چیز دگرگون شد؛ از اقتصاد و اجتماع تا فرایندهای شناختی و کارکرد مغز انسان. این جهش نحوه درک و تعامل انسان‌ها با محیط، خود و یکدیگر را به‌کلی دگرگون کرد.

در این راستا، برخی از تغییرات شناختی که در دوره نوسنگی رخ‌داده است عبارت‌اند از:

  • توسعه اندیشه و زبان نمادین: انسان‌ها شروع به استفاده از نمادها، مانند کلمات، نشانه‌ها، و تصاویر برای نمایش و انتقال مفاهیم انتزاعی مانند اعداد، زمان، مکان، علیت و هویت کردند. زبان انسان‌ها را قادر می‌سازد تا اطلاعات را به اشتراک بگذارند، اعمال را هماهنگ کنند، احساسات را بیان کنند و دانش را در میان نسل‌ها منتقل کنند.

  • پیدایش یادگیری و فرهنگ جمعی: انسان‌ها شروع به جمع‌آوری و ذخیره اطلاعات به شکل‌های مختلف کردند، مانند روایات شفاهی، اسناد مکتوب، هنرهای گوناگون و بناهای تاریخی. آنها همچنین هنجارها و ارزش‌های فرهنگی را نیز توسعه دادند که رفتار و سازمان اجتماعی آنها را تنظیم می‌کرد. فرهنگ به انسان این امکان را می‌دهد که با محیط‌های مختلف سازگار شود و با چالش‌ها کنار بیاید.

  • اختراع هنر و مذهب: انسان‌ها شروع به خلق نمودهای هنری از تخیل خود کردند، مانند نقاشی، مجسمه، موسیقی و شعر. آنها همچنین باورها و اعمال مذهبی را نیز توسعه دادند که به وجود آنها معنا می‌بخشید و آنها را به قلمروی ماوراء طبیعی متصل کرد. هنر و مذهب از دریچه روانشناسی، به انسان انگیزه و قدرت می‌داد و باعث افزایش خلاقیت و معنویت در آن‌ها می‌شد.

انقلاب شناختی در عصر نوسنگی، یکی از مهم‌ترین رویدادهای تاریخ بشر است، زیرا این انقلاب، انسان امروزی را شکل داد. انسان در این جهش بزرگ سه پرسش مهم را مطرح کرد که سازوکار زندگی‌اش را برای هزاران سال بعد بازسازی کرد. 

این سه پرسش برای «شناخت خود»، «شناخت محیط اطراف» و «شناخت آینده» بود:

  1. من که هستم؟

  2. اینجا کجاست؟

  3. در آینده به کجا می‌روم و چه خواهد شد؟

این سه پرسش فرایند کارکرد ذهن انسان، به شکل امروزی را ساخته است؛ ما از نوادگان مردم نوسنگی هستیم که در این انقلاب یاد گرفتند، چگونه کشاورزی، ساخت‌وساز، تجارت، نوشتن، عبادت و نوآوری را فرابگیرند. درنتیجه ما وارث دستاوردها و چالش‌های آنها و محصول انقلاب شناختی هستیم.

برخی از محققان پیشنهاد کرده‌اند که انقلاب نوسنگی یا جهش شناختی نوسنگی، با یک تغییر کیفی در درک انسان از زمان، مکان، علیت و عاملیت همراه است. جهش شناختی نوسنگی، شامل آگاهی جدیدی از گذشته و آینده، چرخه‌های طبیعت و فصول، پیامدهای اعمال انسان بر محیط‌زیست، و نقش‌ها و مسئولیت‌های افراد و گروه‌ها در جامعه بود. این جهش در حقیقت بیش از یک انقلاب بود و به یک راه نوین برای زندگی انسان تبدیل شد. در این انقلاب بزرگ، انسان‌ها توانستند، تا نمادها و نشانه‌ها را ایجاد و دست‌کاری کنند، نوشتار و ریاضیات را پدیدار کنند، دین و اخلاق را به وجود آورند، دولت‌ها و تمدن‌ها را تشکیل دهند و درنهایت بسیاری از اسرار کیهان را کشف کنند. به همین خاطر نیز می‌گویند، «جهش شناختی نوسنگی» پایه و اساس تاریخ و فرهنگ انسان است.

البته انقلاب شناختیِ نوسنگی، فرآیندی ناگهانی یا یکنواخت نبود. این فرایند به‌تدریج و به‌طور متغیر در مناطق و فرهنگ‌های مختلف رخ داد. تحت تأثیر عوامل مختلفی مانند شرایط محیطی، اندازه جمعیت، تعاملات اجتماعی، نوآوری‌های تکنولوژیکی و جهش‌های ژنتیکی راه خود را به‌سوی آینده باز کرد و همچنین پیامدهای مثبت و منفی برای جامعه انسانی و اکولوژی به بار آورد.

انقلاب شناختی نوسنگی یکی از مهم‌ترین رویدادهای سرگذشت انسان است، چراکه تمدنی که امروز می‌شناسیم را این انقلاب شروع کرده است. همچنین توانایی‌ها و محدودیت‌های شناختی ما را که هنوز در دنیای مدرن تجربه می‌کنیم، این انقلاب شکل داده است. با مطالعه انقلاب شناختی نوسنگی، می‌توانیم درک بهتری از خود و خاستگاه خود به‌دست آوریم.

اگر می‌خواهید در مورد این موضوع بیشتر بدانید، می‌توانید برخی از منابعی که من برای این یادداشت استفاده کردم را بررسی کنید.

همچنین می‌توانید تمام پرسش‌های خود را من بپرسید.

اشتراک گذاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *